B@rdia

We are entangled in a world of questions.We have to answer these questions,and this is the reason for the existence of human being.

Name:
Location: Canada

توانا بود هر كه دانا بود زدانش دل پير برنا بود

Winston Churchill: Personaly,I'm always ready to learn, although I do not always like being taught.-------- Thomas Edison: Nature is not merciful and loving, but wholly merciless, indifferent.--------Michael Jordan: I have failed many times, and that's why I am success.

Sunday, June 18, 2006

روشنگری و روشنفکر


یکی از موضوعات مطرح و شایسته بحث در قلمرو تفکر امروزی مبحث روشنگری و آگاه سازیست.ذهن پرسشگر انسان از دیرباز به دنبال حل مشکلات و پاسخی برای نیازها و حقیقت وجودی خویش و دنیای پیرامون اش بوده است. کوشش او در این راستا به طرق مختلف و گاه شگفت آور نتیجه بخش بوده است. و گاه چنان در پیچ و خم جامعه انسانی سردر گم بوده که به بن بست رسیده است.مکاتب و جنبشهای گوناگون چنان دستخوش تغییرات بوده اند که گاه به نفی و رد نظریات خویش بر آمده اند و تنها ارثیه آنان همین بوده که هیچ نظریه و قانونی ابدی و مطلق نیست و دنیای انسان و پیرامونش مدام در حال پوست اندازیست.فلسفه شیوه ی تامل و اندیشیدن در مورد رابطه ی ما با حقیقت است. یا بهتر است بگوییم شیوه ی از خود پرسیدن است. امروزه این تغییرات در سطوح مختلف جنبشهای اجتماعی نیز صورت میگیرد که همان زندگی فلسفه و دوام تفکر بشریست. حال نمایاندن این تغییرات و پی آمدهای آن در سطوح مختلف جامعه کاریست که روشنگران بر عهده دارند.نقش روشنفکر این نیست که به دیگران بگوید چه باید بکنند.وبه گفته میشل فوکو او به چه حقی میتواند چنین کند؟ به یاد داریم آن پیشگویی ها نویدها و حکمهایی را که روشنفکران در گذشته بیان کردند و اکنون اثرات و نتایجشان را می بینیم. کار او این نیست که اراده سیاسی دیگران را شکل دهد کار او اینست که از رهگذر تحلیلهایی که در عرصه های خاص خود انجام میدهد امور بدیهی و مسلم را از نو مورد پرسش و مطالعه قرار دهد. عادتها و شیوه های اندیشیدن را متزلزل کند قاعده ها و احکام را ارزیابی کند و بر مبنای همین دوباره مطرحگری در شکل گیری اراده سیاسی جامعه اش همچون یک شهروند شرکت کند

Wednesday, June 14, 2006

گفتن یا نگفتن؟


تمامی تلاش و دسیسه این نظام که تا کنون خوب جواب داده است ایجاد رعب و وحشت از یک طرف و از سوی دیگر ایجاد جامعه ای غیر اکتیو و خنثی بوده است.پرسش اینست که چرا فقط قشر روشنفکر نویسنده و دانشگاهی زبان به اعتراض می گشایند.مگر این سرزمین بجز اینان اقشار دیگری ندارد.مگر به غیر از اینست که این قشر درصد بسیار ناچیز و ضعیفی از جامعه ایران است.چرا فقط نگاه مظلومان به دست این قشر است؟چرا پایین ترین امنیت متوجه اینان است؟ چرا در بازار و صنعت تعرفه ها اینقدر افسار گسیخته اند؟چرا اکثر کارمندان ادارات و بانکها یک شبه صاحب خودروی ملی و آپارتمان میشوند؟چرا قانون کپی رایت اجرا نمیشود؟بین مردم پرسه بزنید مگر نه اینست که این قشر را جدی نمیگیرند.اگر هم تعریف و تمجیدی در کار باشد به ظاهر است و برای دلخوشی. چرا نارضایتی مردم باید از زبان روشنفکر اعلام شود؟چرا کتک را روشنفکر باید بخورد و حلوا را بازاری و کارمند؟ چرا بازاری و کارمند از خود سلب مسولیت میکند؟بازاری و تولید کننده به فکر مردم نیستند به فکر کیسه های مردم و این سرزمین اند.چرا قدرت و همراهی در دست اینان است و قشر روشنفکر کتک خورند؟چرا اخیرا اینقدر در بوق اعتراض روشنفکر آنهم از نوع زنان میدمند؟قلم زدن علیه این حکومت چه دردی را دوا کرده است؟مگر به غیر از اینست که این مقالات و افکار فقط بین خود روشنفکران خرید و فروش میشود؟در حادثه میدان هفت تیر چه کسانی کتک خوردند و چه کسانی بهره بردند و چه مردمانی بیتفاوت با نیشخندی رد شدند؟نسبت مردم به نیروهای سرکوب کننده چقدر بود؟چرا هیچ عکس العملی نشان نمیدهند و چند قدم دورتر فراموش میکنند؟و چراهای بسیاری که جواب شان را به عهده شما می نهم

Monday, June 12, 2006

درد مشترک


فشار روحی و فیزیکی بر بازیکنان حرفه ای که چند صباحیست در تیمهای اروپایی توپ میزنند به وضوح اشکار بود. این شکست شگفتی آور بیشتر از همگان اینان را می آزرد. اینانی که در جوامع پیشرفته به ندانم کاری و نقاط ضعف فرهنگ امروزمان واقف شده اند. برای کسانی که چشم دلشان باز میشود دیدن این اتفاقات بسیار دردناک است. این بچه ها که فکر نمیرود به آینده این مردم دل خوشی داشته باشند و راه بازگشتی برای خود نمیبینند آخرین تلاشهای خود را کردند تا به داد این مردم برسند. ولی افسوس که باند بازیهای تنی چند از بازیکنان با نفوذ و دست اندرکاران مجال کمک و دلسوزی به آنها نداد. کافیست نگاهی بی طرفانه به مهره های از کار افتاده ای بیندازید که با لجالتی مضحک به عرضه اندام ناسازگارشان میپردازند و فرصت و میدان را از اندیشه های جوان میگیرند. سیاست را به نفع خود در بازی فوتبال نیز دخیل کرده اند. اگر این بازیکنان حرفه ای فرهیخته را به روشنفکران اجتماعی و سیاسی در بند تشبیه کنیم شاید بتوان اندکی اذهان عموم را به واقعیات فرهنگی این مردم و سیاستهایشان نزدیک کرد

World cup and culture(section two)


سرچشمه این نابسامانیها کجاست؟چرا کسی به داد خود نمیرسد؟ ولی قبل از پرداختن به این چراها باز میگردیم به فوتبال که شاید جوابها را آنجا بیابیم.خلاصه میگویم. ازهر بیننده ای بپرسید بازی چگونه بود شاید همگی نظر بر این داشته باشند که ما میتوانستیم بهتر بازی کنیم ولی از فرصتها استفاده نکردیم و بی دقتی فلانی ها موجب شکست ما شد.زمین کج بود. به گفته ریزبینانه کارشناس داوری آقای نصیرزاده نگاه کنید که متوجه شدم کفشهای بچه ها از یک نوع و غیر استاندارد بودند و به خاطر همین لیز می خوردند. این نمونه بارز یک تفکر و حلاجی ایرانیست و به همین راحتی جواب چرای شکست را میدهد. می بینیم که در تمامی سطوح کارشناسی این مردم نگاه ظاهربین و سطحی به چشم میخورد. این خصلت تنها نامی که دارد " تن پروری " است. نبود نگاه موشکافانه. نبود حس همکاری. نبود حس پاسخگویی .نبود حس ناسیونالیستی. نبودپشتکار. نبود حس پیشرفت. و دهها نبود دیگر که هیچکس به گردن نمی گیرد چونکه فرهنگ ما بر پیکره خودفریبی و خودشیفتگی استوار است. این خصص شگفتی آور در فوتبال به عینه دیده می شود. قبل از بازی همگی مدعی پیروزی هستند. ما ال میکنیم ما بل میکنیم. به سر تیتر روزنامه ها نگاه کنید شرم آور است به خصوص بعد از شکست. دلیرمردان ایران شیران غران مردان زاپاتا را در هم میشکنند.حال فقط از مکزیک همین آقای زاپاتا را میشناسند که تا همین دیروز سنگ انقلابی بودن او را به سینه میزدند و خود را هم رزم و هم کیش او می شمردند. در شروع بازی آنچنان جو خودنمایی و خودشیفتگی ما را میگیرد که هیچکس ما را نشناسد فکر می کند که مدعی اول جام هستیم. علت نبود حضور فیزیکی مردم در عرصه های بین المللیست. این عدم حضور حتی در کشورهای هم جوار نیز مشاهده میشود.ما به هیچ نقطه این کره خاکی دستیابی نداریم منظورم مردم است نه عناوین خبرها. آنچنان شیفته خود نمایی میشویم که هرچه داریم رو میکنیم و نفس را در سینه ها حبس میکنیم. ولی غافل از اینکه برای خود نیز نفسی باقی نمیگذاریم. بازی که فقط نیمه اول نیست.نیمه دوم موتور به روغن سوزی افتاده چرا که بیش از حد خود را به جهان تحمیل کرده ایم و سطح توقع مردم خود و جهان را بالا برده ایم حالا چه کنیم . این خصلت بارز کارشناسی ایرانیست. اول عمل میکنیم بعدا ببینیم چه پیش می آید وقت زیاد است. نیازی به نقشه نیست ما همه چیز را میدانیم. غافل از اینکه حریف به بی مسولیتی ما پی برده و هر چه داشتیم رو شده است. خصلت دیگر ما بروز میکند. دلسردی و ناامیدی. ولی جالبتر اینکه بعضیها هنوز به خودنمایی ادامه میدهند و فاجعه ای که جبران آن غیر ممکن مینماید. حرکات فردی بیشتر میشود هر کس به تنهایی میخواهد شمشیر بزند. و نتیجه را به راحتی میشود حدس زد. اما خصلت مهم دیگری نیز هست که فاجعه است. کمکاری و عدم همراهی آنهم به عمد برای خراب کردن فرد خاطی تا همه نگاههای سرزنش کننده به سوی او جلب شوند و شکست را به جمع نسبت ندهند. حال شما به جای فرد خاطی باشید چه می کنید؟

World cup and culture


در نگاه اول به بازیهای جام جهانی تنها چیزی که به چشم میزند استادیومیست با زمینه سبز که دور آنرا نقاط رنگارنگی احاطه کرده است. دو دروازه توری و سه داور که چشم از اصل مطلب بر نمیدارند. بله بیست ودو نفر به علاوه یک توپ. بیست و دو نفر از دو رنگ متفاوت. دو تیره مختلف. دو فرهنگ که تنها نقطه اشتراکشان لگد زدن به توپ بیچاره است. این مطلب بیشتر از هر چیزی نظر مرا جلب کرده است که چقدر ساده میشود با این ابزار فوتبال به خصلتهای فرهنگی و قومی مردمان این کره خاکی دست یافت. بله این دیگر ورزش نیست این وسیله و حربه ایست در دستان آنانیکه بسیار هوشمندانه این کره خاکی را می چرخانند. به طور مثال تیم آلمان که مشخصه اش سخت کوشی و نظم است. تیم انگلیس که بازیهای جهانیش از بازیهای داخلیش ضعیفتر است. تیم برزیل که فقط فوتبال باشد و دیگر هیچ. وتا تیم ایران. در این تیم جای بسی بررسی و کنکاش است که چرا همیشه اینقدر شگفتی سازند. اگر بخواهیم دقیقتر به این قضیه نگاه کنیم باید برگردیم به منشا. به قول دوست عزیزمان محمد آقازاده که ما در همه جا بازنده ایم. چرا؟ فلسفه فوتبال چیست؟ چرا ما همه کارهایمان را نصفه کاره انجام میدهیم؟ مگر زندگی فقط نیمه اول است؟مفهوم حرفه چیست؟ حرفه ای گری چیست؟ آری ما همه چیز را در نیمه آن میبینیم. به خصوص در نیمه خالی. شتر سواری دولا دولا. ما همه جا آویزونیم. خصلتهای دردناک دیگری نیز هست که همه میدانیم و قبول نمیکنیم.اما یک پرسش چرا در بازیهای گروهی مانند بازیهای انفرادی نسبتا موفق نیستیم؟ چرا فرهنگ نشنیده و ندیده غرب را متهم به فرد گرایی میکنیم و دم از جامعه متحد میزنیم؟ چرا در بالاترین سطوح مانند دولت و سیاست نیز تکروی میکنیم؟ این پرسشها برای همگان روشن است ولی هیچکس بدنبال جواب آنها نیست . این است خصلت شگفت انگیز این مردم

Saturday, June 10, 2006

World cup & Mr president?


در این چند ساعت باقی مانده به بازی تیم فوتبال ایران با مکزیک بچه های شیطونه تیم ملی با بکارگیری تاکتیکهای کارساز و فنی آقای رییس جمهور میروند تا اولین پیروزی خود را بدست آورند. نه شک و تردید به خود راه مدهید که او با شماست واین مورد را با عملکردهای دولت او عوضی نگیرید چرا که فوتبال در تخصص اوست و چه فرقی میکند که قطر توپ چقدر باشد مهم این است که ما این باور را داریم و مصمم هستیم و خداوند تنها یار ماست و دیگر هیچ. اگر داوری به هر عنوان به نفع تیم مقابل سوت زد از کوره در نروید که مبادا به اخلاق حسنه و بازی جوانمردانه ما پی ببرند. حال اگر باختید که معلوم است به نصایح او توجه نکرده اید و اگر هم بردید این تاکتیکهای او و الهاماتش است که بهره داده است.با این اوضاع واقعا دیدنیست این بازی

Pasargad and...



علیرضا خسروی مدیر پایگاه میراث فرهنگی شهر سوخته در مورد مجموعه باستانی دهانه ی غلام خان و ساختمانهای هخامنشیان طی مصاحبه ای با ایسنا در روز بیستم خرداد گفت که سدسازان اطلاعات دقیقی در مورد سرانجام این اثر باستانی نمیدهند و به ظاهر کار خود را قانونی ( البته اگر مفهوم قانون را بدانند ) جلوه می دهند. پرسش این است که کدام سازمان یا نهاد بر این امر نظارت میکند؟ منظور حمایت است یا جنایت؟ سازمان میراث فرهنگی چرا در مقابل این قضیه کم آورده است؟ یا از جای دیگری آب می خورد؟ اینطور که معلوم است باز دستان آقازاده ها در این مورد آلوده است. آری هدف پر کردن کیسه هاست و بس . اینان که خود میدانند تا به حال عرضه بهره برداری از صنعت توریسم را نداشته اند و روزگار نه چندان دوری از این آب و خاک رخت خواهند بست پس به چه درد آنها می خورد این آثار غیر قابل انتقال را نگه دارند پس همان بهتر که سد بسازند و پولش را بگیرند و فلسطین را بازسازی کنند که خانه آخرتشان همان جاست

Labels:

World Cup and Electric in Iran


وزیر نیرو اعلام کرد که در ایام برگذاری جام جهانی فوتبال قطعی برق نخواهیم داشت.هووووووورا. ای کاش وزیر نیرو به دیگر مناسبتهای تاریخ نیز نظری کنند و مردم را از بخششهای بیدریغ خود سرشار نمایند. یکی از این مناسبتهای ارزشمند دهه فجر انقلاب است که قطعی برق در آن ایام شامل روزهای بعد از آن میشود پس چه خوب است که برای ایام بعد از دهه فجر مناسبتی همچون جام جهانی دست و پا کنند تا این مردم هر جه بیشتر از نعمت برق و بهای سرسام آور آن بهره مند شوند به امید آن روز

بنده خدا و پالان خرش


خیلی زودتر از آنچه که به نظر میرسید در دستیابی به تکنیک هسته ای و دست آوردهای آن به پیروزی رسیده ایم و با باوری که به علم و دانش کارشناسان بی همتای این جمهوری داشتیم نهال این صنعت عظیم میوه داد. یکی از میوه های شیرین این نهال را وزیر آموزش وپرورش امروز به مردم ایران اهدا کرد. بیش از نود درصد مطالبات باقی مانده از سال شصت و هشت به فرهنگیان عزیز پرداخت شده است. صدایی به گوش رسید که هوووووووووورا ! نمیدانم چرا نا خود آگاه به یاد حکایتی افتادم که
روزی روزگاری بنده خدایی در گوشه ای به کار و زندگی اندر بود و با عرق جبین و چهارپایی که داشت بدنبال معاش برای خوانواده اش بود از قضا روزی اندر بستر بیماری افتاد و در تب و لرزی آتشین گرفتار شد صاحب این بنده به فکر افتاد که چه کند تا او را از این حال به در آورد. چشمش به تنها وسیله امرار معاش او افتاد یعنی چهار پای زبان بسته .آنرا از بنده گرفت و حال و روز او را بدتر از پیش نمود. چند روزی گذشت و بنده ی از همه جا بی خبر سرگردان و نالان به پالان چهارپایش برخورد که صاحب بنده آنرا در گوشه ای افکنده بود تا بنده اش با پیدا کردن آن خوشحال شود. بدین ترتیب بود که سر شکر فرود آورد که خدا را هزار مرتبه شکر که حداقل پالانش را یافتم

Wednesday, June 07, 2006

شناسنامه ملی

چندی پیش از سوی رسانه ای نام خلیج فارس به خلیج عرب تحریف شده بود که موجبات اعتراض و خشم اندیشمندان و صاحب نظران را بر انگیخت و کار به آنجا رسید که دولت نیز با این حرکت همراه شد و شکایات بسیاری را در سطح بین الملل ایراد کرد. به هر حال قصد و هدف هر یک از این گروه ها چه بود بماند ولی چیزی که مهمتر جلوه می کرد این بود که تحریف یک نام ملی تحریف ملیت و تاریخ آن سرزمین است که در طول تاریخ برای حفظ آن چه بسیار مردمانی که تا پای جان رفته و هویت ملی خویش را پاس داشته اند حال پرسش این است که در روزگاری این چنین بی رحم که همگان بدنبال رفع مشکلات روزمره خویش در لاک تنهایی و تکروی به سر می برند هویت و شناسه ملی چه گرهی از مشکلات آنان باز می کند؟
گاه آنچه ما را به حقیقت می رساند خود از آن عاریست چون این حقیقت است که به آن معنا و رهایی می بخشد
درست است که برخی مفاهیم به ظاهر در زندگی روزمره کاربردی ندارند اما این دلیل بر انکار وجود یا انقضای آنان نیست همانطور که پی یک ساختمان به جشم دیده نمیشود ولی کل پیکره ساختمان بر آن استوار است و با نبود پی و ریشه هیچ استحکامی ندارد فرهنگ امروز نیز بر پایه فرهنگ و تمدن تاریخ گذشته استوار است و بدون تکیه بر آن سست و بی بنیاد خواهد بود
در عصر داده ها و اطلاعات که با سرعت در حال گسترش است فاصله ها برداشته شده اند و دیگر حد و مرزی برای ملل وجود ندارد و همگان از حال و اتفاقات یکدیگر به سرعت با خبر شده و با آگاهی کارآمدتری از منافع خویش دفاع می کنند دانش و داده های امروزی بعلت برخورداری از سرعت انتقال بالا گاه دچار لغزش یا اتفاقی نا خواسته میشوند که پیامدهای آن به سرعت قابل پیش بینی و پیش گیری نیست تلفیق این داده ها و داشته ها جامعه بشری را به سر منزلی میرساند که پایان آن تکرار تاریخ نخواهد بود تاریخ گذشته و و قایع تلخ و شیرین آن حکم سرمایه ملی را برای انسانها دارد انسانها با بازگشت به تاریخ گذشته و کنکاش و پویش در آن دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نمی کنند با این وجود چندی پیش مطلع شدیم که تحریف تاریخ گذشته البته نه به صورت رسانه ای و شفاهی بلکه فراتر از آن و در حد واندازه یک اجتماع بشری وباستانی در حال وقوع است
آری از بین بردن مجموعه بزرگ پاسارگاد به بهانه آبگیری سد شوم سیوند. باز هم این پرسش که فلسفه وجودی تاریخ چیست؟ و فلسفه وجودی اثر و پدیده باستانی بشری چیست؟ البته پاسخ این پرسشها را دست اندرکاران سازمان میراث فرهنگی که خود را حافظ و حامی این میراث و امین مردم میخوانند بهتر می دانند. ولی پرسش مهمتری که به ذهن خطور میکند اینست که آیا از بین بردن این مجموعه باستانی بشری که آه از نهاد دانشمندان وصاحب نظران آگاه و دلسوز غربی را نیز بر آورده است می تواند هویت و شناسه ملی سرزمینی را به زیر آب ببرد؟ بازگشت به تاریخ گذشته و مطالعه آن پاسخی شفاف به این پرسش داده است

Labels: ,