پیر یا جوان
از پنجره بیرون را نگاه کردم، پیرمرد خموده ای در تلاش بود، تلاشی برای عبور از خیابان. همان پیرمردی که سال پیش در همین خیابان بصورت معجزه آسایی از زیر چرخ موتوری جان سالم به در برد. هنوز هم چهره خونین و پیکر نحیفش را در آغوشم حس می کنم. هنوز بی تفاوتی اتومبیل ها و رهگذرها یادم نرفته است. هنوز تصویر موتوری را که کوچک و کوچکتر می شد بیاد دارم... هنوز بی خیالی را بیاد دارم و بی خیالی ها را می بینم و بی خیال در خاطره ام پنهان می شوم. پنهان می کنم دل پیرم را پشت چهره جوانی یا نه، چهره جوانم صورتکیست و براستی پیرم؟ نمی دانم چیست ولی هست و نیست ِخاطرات پیرم زنده نگه میدارد یاد و خاطر ِبرنا و برپایم و پاهایم تنها پایه ی این یاد امیدوار
1 Comments:
همه چیز حتی جوانمردی هم در ایران اسلامی و اخوندزده مرده و هلاک شده. صد افسوس
Post a Comment
<< Home