روشنگری و روشنفکر
یکی از موضوعات مطرح و شایسته بحث در قلمرو تفکر امروزی مبحث روشنگری و آگاه سازیست.ذهن پرسشگر انسان از دیرباز به دنبال حل مشکلات و پاسخی برای نیازها و حقیقت وجودی خویش و دنیای پیرامون اش بوده است. کوشش او در این راستا به طرق مختلف و گاه شگفت آور نتیجه بخش بوده است. و گاه چنان در پیچ و خم جامعه انسانی سردر گم بوده که به بن بست رسیده است.مکاتب و جنبشهای گوناگون چنان دستخوش تغییرات بوده اند که گاه به نفی و رد نظریات خویش بر آمده اند و تنها ارثیه آنان همین بوده که هیچ نظریه و قانونی ابدی و مطلق نیست و دنیای انسان و پیرامونش مدام در حال پوست اندازیست.فلسفه شیوه ی تامل و اندیشیدن در مورد رابطه ی ما با حقیقت است. یا بهتر است بگوییم شیوه ی از خود پرسیدن است. امروزه این تغییرات در سطوح مختلف جنبشهای اجتماعی نیز صورت میگیرد که همان زندگی فلسفه و دوام تفکر بشریست. حال نمایاندن این تغییرات و پی آمدهای آن در سطوح مختلف جامعه کاریست که روشنگران بر عهده دارند.نقش روشنفکر این نیست که به دیگران بگوید چه باید بکنند.وبه گفته میشل فوکو او به چه حقی میتواند چنین کند؟ به یاد داریم آن پیشگویی ها نویدها و حکمهایی را که روشنفکران در گذشته بیان کردند و اکنون اثرات و نتایجشان را می بینیم. کار او این نیست که اراده سیاسی دیگران را شکل دهد کار او اینست که از رهگذر تحلیلهایی که در عرصه های خاص خود انجام میدهد امور بدیهی و مسلم را از نو مورد پرسش و مطالعه قرار دهد. عادتها و شیوه های اندیشیدن را متزلزل کند قاعده ها و احکام را ارزیابی کند و بر مبنای همین دوباره مطرحگری در شکل گیری اراده سیاسی جامعه اش همچون یک شهروند شرکت کند