B@rdia

We are entangled in a world of questions.We have to answer these questions,and this is the reason for the existence of human being.

Name:
Location: Canada

توانا بود هر كه دانا بود زدانش دل پير برنا بود

Winston Churchill: Personaly,I'm always ready to learn, although I do not always like being taught.-------- Thomas Edison: Nature is not merciful and loving, but wholly merciless, indifferent.--------Michael Jordan: I have failed many times, and that's why I am success.

Wednesday, April 25, 2007

از شنها و باد بهراسید

دیروز شبکه های جمهوری اسلامی از اتفاق به ظاهر « طوفان طبس » برنامه ای پخش می کردند که یادآور ناکامی نیروهای امریکایی برای آزاد سازی گروگانهای سفارت امریکا بود که بدست بی تدبیرانه عاملان رژیم صورت گرفته بود
سخنرانی پرزیدنت کارتر را نشان می دادند که از راه حل دیپلماسی سخن می گفت و در ادامه سخنرانی خمینی را در جمع طرفدارانش در زیر صخره جماران که: " این طوفان بی دلیل نبود، این شنها ماموریتی دارند، شن را بی خود ندانید، شن مامور است، شنها مامور خدایند، همین شنها بودند که قوم ماد را از بین بردند و ...". و چندین روضه و گزاف گویی دیگر که همه نشان از ناآگاهی و جهالت این حاکمان معاصر دارد که چگونه در برابر نیروهای امریکایی آسیب پذیرند و آویزان به خرافاتی که جز دلخوشی برایشان سودی ندارد
هرچه بود و نبود ولی یک موضوع را یادآوری می کند که «رهبر» یک انقلاب، تا چه اندازه می تواند ناآگاه و وامانده از پیرامون خویش باشد که مردم را با داستانهای اسطوره ای دلخوش کند. مردمی که سه دهه، و شاید دهه ها باید تاوان کج رویها و خرافه اندیشی های خود و رهبرشان را باز پس دهند. حال طوفانها و گردبادهای فصلی امریکا را نیز نشان می دهند که ناشی از کفر و نامسلمانی آنهاست. عملیات تروریستی را که خودشان برنامه ریزی می کنند را نیز به مردم امریکا نسبت می دهند و اظهار همدردی نیز می کنند. به هر تدبیر، و به گفته خودشان هر چه در آسمانها و زمین است از آن اینها و مامور اینها هستند وهمه گوش به فرمان خدایشان که در کمین کفار نامسلمان و مخلوق اویند که مبادا از اسلام پیروی نکنند. آیا بهتر نبود که این خداوند دانا و بزرگ قبل از آفرینش انسان و موجودات هستی، دین اسلامش را پیاده می کرد تا ناچار نشود به دلیل نافرمانی مخلوقات نامسلمانش که بسیار بیشتر از فرمانبردارانش هستند از شن و باد و آتش کمک بگیرد که وظیفه ای بس متفاوت دارند؟

Thursday, April 19, 2007

به کجا چنین شتابان؟


سیاست جهان زیر عنوان سازمان ملل، برای جلوگیری از هرگونه تنش بی برگشت، با حاکمان کشورهایی که خود را در برابر آینده دنیا به هیچ وجه پاسخگو نمی دانند سخت در کنکاش است. این سیاستهای آهسته، در تلاشند تا از پیدایش هرگونه تنشی جدید پیشگیری کنند پس تا آنجا که ممکن است از زبان نرم استفاده می کنند تا آنها را بپای میز گفتگو فرا خوانند. این درحالیست که کره شمالی هنوز به عهد خود وفادار نیست، جمهوری اسلامی ایران خبر از راه اندازی هزار و دویست سانتریفیوژ دیگر در مرکز هسته ای نطنز می دهد، تروریستها همچنان در عراق وافغانستان و سودان و کشورهای غربی در تکاپو هستند. ولی در مورد ایران زمینه بسیار حساستر و پیچیده تر شده است و با وجود اینکه هیچ گونه تحریمی در مورد واردات کالاهای مصرفی و به ویژه بنزین صورت نگرفته است ولی، دولت ایران دست پیش گرفته است تا پس نیافتد. از ماهها پیش اقدام به پخش اخباری در مورد جیره بندی بنزین زده است و مردم را به سختی در منگنه گذاشته است، اقتصاد و بازار را فلج کرده است و هرچه بیشتر بر تنشهای داخلی افزوده است به طوریکه خبر جدید اشاره می کند بنزین را از ابتدای ماه خرداد با جیره نود لیتر در ماه و بهای سیصد و پنجاه تومان یا بیشتر، در اختیار مردم همیشه در صحنه خواهد گذاشت
پرسشی که بیش از هر چیز به ذهن می آید اینست که با این روال، آینده چقدر تنش آفرین تر خواهد شد؟ میلیون ها کارگری که از کارخانجات برکنار شده اند و روی به مسافرکشی آورده اند چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟ آنهم با شرایطی که هنوز هیچگونه امکان کافی برای بهره برداری از انرژی گاز برای کشوری که بر بستر منابع گازی نشسته است وجود ندارد. حال می بینیم که شک و تردید دنیا بر استفاده نظامی برنامه هسته ای ایران بی راه نیست. سیاست دولت و حاکمان ایران از یکسو با سرکوب ناراضیان، تخریب آثار باستانی و ملی و ایجاد خفقان و محدودیت برای مردم و از سویی ابراز بی تفاوتی به آینده دنیا تا مرز انفجار اتمی برای به جلو انداختن ظهور مهدی موعودشان، برای همه آشکار و پیداست
ولی بازهم می پرسم با کمبود و یا نبود بنزین، چه آینده ای در انتظار این مردم است؟ مردمی که تا به امروز سر در برف داشتند و جانبازی فعالان سیاسی را کاری بیهوده می پنداشتند

Labels: ,

Wednesday, April 11, 2007

چیزی که عیان است

رفتار و کردار حکومت حاکم بر ایران گاه چنان بی تدبیر و دور از منطق است که نیازی به کنکاش و تفسیر ندارد. ولی در چند روز سپری شده، مردم بیننده و شنونده اخباری بوده اند که برخلاف خواسته و هدف دولت، بسیار ناچیز و پیش پا افتاده می نماید و دست اندرکاران تبلیغات دولتی، هر چه تلاش نمودند تا این رخدادها را تاریخی و ملی جلوه دهند، نتوانستند. دلیل یک چیز بود: ناهمگونی و ناهماهنگی دولت با مردم و دردهایشان. براستی مردمی که به نان شب نیازمندند به جز نان غمی دیگری می توانند داشته باشند؟
آری یکی از این اخبار فکاهی، خبر خوش هسته ای بود که همچون رایحه خوش خدمت تمام فضا را پر کرد. پس از بی توجهی مردم به این خبر، اقدام به ارسال اس ام اس به موبایلهای مردم کردند ولی همین باعث شد که جوکهای بیشتری در این مورد پخش شود. خواستند این جشن را پرشکوه جلوه دهند ولی هیچ کجا اثری از جشن و شادی و نورپردازی نبود پس دستور دادند که اتوبوسهای شرکت واحد چراغهایشان را بیست و چهار ساعت روشن نگه دارند که باعث شگفتی مردم شد که چرا همه رانندگان اتوبوس فراموش کرده اند در روز روشن نباید چراغ روشن کنند شاید هم بدلیل اعتراض به پرداخت حقوق عقب افتاده شان این کار را می کنند
ولی خبری دیگراینکه شبکه های جمهوری اسلامی روز گذشته اقدام به پخش گزارشی از عیادت شخصی از سازمان صلیب سرخ (که چهره ای کاملا اسلامی داشت) با دبیر دوم سفارت ایران در عراق، جلال شرفی کرد که آشکارا حکایت از مقابله با کنفرانس ملوانان انگلیسی داشت
قبل از هر چیز به عنوان این شخص توجه کنید: دبیر دوم سفارت ایران در عراق. اگر این عنوان حتی درست و سازمانی هم باشد آیا این شخص دارنده آنست؟ ولی مهمتر سخنان دکتری است که با لحن آخوندی گزارش میدهد که: " نیروهای امنیتی امریکا در عراق آقای شرفی را به شدت شکنجه کرده اند تا جاییکه ایشان قادر به صحبت و حرکت نیست". این در حالیست که شرفی براحتی از روی تخت بلند شده و می نشیند. " اثر ضربات با کابل بر پشت آقای شرفی مشهود است ولی بدلیل گذشت زمان ناپیداست". این را که می گوید دوربین به هیچ وجه پشت شرفی را نشان نمی دهد. " پرده گوش ایشان بطور کامل سوراخ شده است و دماغ او را نیز شکسته اند" کارمند به ظاهر صلیب سرخ با لباس و کراوات آریتی سری تکان می دهد وحتی نگاهی نیز نمی اندازد و در این حال دکتر با شدت دماغ شرفی را تکان می دهد. دکتر می گوید " پای او را نیز سوراخ کرده اند". به هر حال ما هر چه که دیدیم هیکل سالم و فربه و بدون باند پیچی جلال شرفی بود که حتی سرمی نیز به او وصل نبود. حداقل خودشان چند ضربه ای به او می زدند تا این نمایش بیشتر حقیقی جلوه کند
حال شما بگویید، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. نمی دانم چگونه ممکن است چنین فیلمی در رسانه های آزاد دنیا پخش شود و کسی بدان شک نکند ولی آشکارا مهر تاییدیست بر بی تدبیری و بی سوادی حاکمان

سپاس از دوستان و یاران

جشن نوروز و خاطرات آن همیشه همراه با خوشیها و ناخوشیهایی بوده است که دیگر رخدادهای زندگی بوده و هست. ولی اینکه من در این چند روز و بهتر است بگویم ، ماه گذشته چرا پست یا نوشته ای بجای نگذاشته بودم دلایل بسیاری داشت. یکی اینکه سرگرم انجام مراسم این جشن ماندگار بودم و پس از مدتها بایستی به خانواده ام نیز رسیدگی می کردم و به مسافرتی که چند سالی بود بدلیل کمبود امکان و زمان نرفته بودیم، می رفتیم و دیگر اینکه در این پریود با مشکلات اداری و شخصی زیادی مواجه شده ام که در سیستم کنونی کشور بسیار طبیعیست. پس بدین وسیله خواستم از تمامی دوستانی که قدم رنجه نموده اند و به این بلاگ ناچیز سر زده اند و با نوشته تازه ای برخورد نکرده اند، ابراز سپاس و پوزش داشته باشم و از بردباری و همدلی ایشان بسیار خشنودم. امیدوارم که بتوانم در این راه پر خطر، دگربار انجام وظیفه نمایم و از شرمساری دوستان همراه بدرآیم