B@rdia

We are entangled in a world of questions.We have to answer these questions,and this is the reason for the existence of human being.

Name:
Location: Canada

توانا بود هر كه دانا بود زدانش دل پير برنا بود

Winston Churchill: Personaly,I'm always ready to learn, although I do not always like being taught.-------- Thomas Edison: Nature is not merciful and loving, but wholly merciless, indifferent.--------Michael Jordan: I have failed many times, and that's why I am success.

Saturday, May 19, 2007

سرکوب گری، اوباش گری

در رابطه با طرح امنیت اجتماعی، دیشب تفسیر خبر شبکه دو جمهوری اسلامی، میزبان فرمانده انتظامی تهران، سردار رادان و دادستان انقلاب، قاضی سعید مرتضوی بود. مجری، مرتضی حیدری پرسشی کرد در مورد انعکاس برخی روزنامه ها که با نوع برخورد نیروی انتظامی مخالفت کرده اند. نیروی انتظامی پس از عملیات دستگیری اراذل و اوباش آنها را در محلات خودشان با وضعیت شرم آوری به چرخش در می آورند، آفتابه ای به گردنشان آویزان کرده و بطور توهین آمیزی دور محل می چرخانند
پاسخ قاضی مرتضوی این بود که مطبوعات با انگیزه های منفی و هدف کارشکنی به این موضوع نگاه می کنند و ما گوشمان بدهکار این حرفها نیست و با روزنامه هایی که چنین کنند بشدت برخورد خواهد شد. سپس اضافه نمود که وقتی ما اوباش قمه کش را با این خفت و خواری و مجازات سنگین مواجه کنیم دیگر هر کسی بخواهد قمه دستش بگیرد از ترس قمه اش از دست او بیافتد. در پاسخ به کار فرهنگی بجای چنین عملیاتی، گفت: این اشرار بقدری خطرناک هستند که کار فرهنگی فایده ای ندارد. پرسشی نیز مطرح شد که مردم خوف این را دارند که این اشرار که با این وضعیت ناجور دست گیر می شوند اگر آزاد بشوند با کینه و خشم بیشتری به جامعه بازمی گردند. مرتضوی پاسخ داد که: مجازاتی که در نظر گرفته میشود بقدری سنگین است که دیگر هوس چنین کارهایی به سرشان نمی زند و در ادامه نیز گفت که این اوباش گری از دوران رضا شاه شروع شد چرا که دولت از آنها حمایت می کرد که البته از سایه نظام اسلامی این حمایت قطع شده است
چند نکته: ایشان نمی دانند که کار فرهنگی چیست چونکه می گویند کار فرهنگی روی این اوباش کارساز نیست. کار فرهنگی عملی پیشگیرانه است نه درمان. اوباش گری نیز یکی دیگر از پدیده های فقر فرهنگی و اقتصادیست که از سایه این نظام پدید آمده است. نکته دیگر برخورد معمول سیستم قضایی با مطبوعات است که آنها را هم در زمره مجرمین قرار میدهد واینکه آنها حق ندارند برخلاف نظر سیستم سخنی بگویند. اما در مورد فرهنگ قمه کشی و زور گیری که به دوران پیش از انقلاب نسبت می دهند اینکه، این فرهنگ پس از حمله اعراب مسلمان به این سرزمین باب شد و پیش از آن چنین رفتاری معمول نبود. در هر حال باز هم این دولت به در بسته می کوبد و دوای هر دردی را در سرکوبی می پندارد

Wednesday, May 16, 2007

بزرگداشت فردوسی

همه ما کمابیش با نام و اشعار فردوسی آشنا هستیم ولی بدلیل سایه سنگین فرهنگ عرب و اسلام که به زور شمشیر دست تاراج بر ایرانزمین انداخت و هر آنچه را که دست آورد فرزندان ایران بود به نام خود رقم زد، چندیست که فلسفه وجودی این دانشمند و شاعر بزرگ ایرانی بدست فراموشی سپرده شده است. نام آوری که با شاهکار ماندگار خویش « شاهنامه»، زبان و ادبیات فارسی را از گزند گردباد فرهنگ پست اعراب بدور داشت و آنرا همچون میراثی ابدی نزد فرزندان ایرانزمین باقی گذاشت تا هر آنگه که نگاهی بدان اندازیم به تمدن و فرهنگ راستین خویش آگه شویم و در سایه این بزرگمرد سرافرازتر از همیشه پاسبان این زمین گوهرپرور باشیم
در ادامه نیز می توانید « تاریخچه آرامگاه فردوسی » را بخوانید


تاريخچه آرامگاه فردوسی
امسال عيد، مقبره فردوسي رکورد بازديدکننده را شکست. متن خبر اين بود: آرامگاه حکيم ابوالقاسم فردوسي با 180 هزار نفر بازديدکننده در نوروز، مقام نخست بازديد از مجموعه‌هاي تاريخي و موزه هاي کشور را در اختيار دارد.
يکي از دوستان نوشته است که چقدر آرامگاه فردوسي و آرامگاه کورش کبير به هم شبيه هستند. واقعيت آن است که اولي از دومي اقتباس شده است. و من امروز از اين شباهت ها سخن مي گويم.
اگر پاسارگاد پايتخت سياسي ايران باستان بود، توس را بايد پايتخت فرهنگي ايران فردا دانست. دين ما به فردوسي کمتر از دين ما به کورش نيست. و اين نکته اي است که امروز بايد به آن توجه کرد.
فردوسي در دهي به نام «باژ» از توابع شهر کهن توس بدنيا آمد و در همان شهر توس هم ديده از جهان فرو بست. بين جائي که او در آن بدنيا آمده و جائي که دفن شده فقط سه فرسنگ، يا حدود 18 کيلومتر، راه است.
نام دشت پاسارگاد را زياد شنيده ايم، اما نام «دشت توس» چندان مشهور نيست. دشت توس جلگه ئي است كه قسمتي از دامنه‌هاي جنوبي كوههاي «هزار مسجد» به آن جلگه منتهي مي‌شود. آشناترين اين كوه ها براي مردم «پاز»،يكي «سفيدكوه» است در سمت شمالشان و يكي ديگر «اژدركوه» در مشرقشان. هوشنگ پور کريم در مونوگرافي «باژ، زادگاه فردوسي» مي نويسد: «دشت‌ توس‌ شامل‌ حوضه‌ آبريز كشف‌ رود است‌ كه‌ به‌ علت‌ آب‌ و هواي‌ مساعد و مراتع‌ فراوان‌ در طول‌ تاريخ‌ مورد توجه‌ ‌ بوده‌ است‌ و در كنار زيستگاه‌هاي‌ طبيعي‌ آن‌ ماءوا مي‌جستند. كاوش‌هاي‌ باستان‌شناسي، دشت‌ توس‌ را زيستگاه‌ افرادي‌ مي‌داند كه‌ در قديمي‌ترين‌ دوره‌ پارينه‌ سنگي‌ در كناره‌هاي‌ كشف‌ رود مي‌زيسته‌اند. در روستاي‌ «درخت‌ بيد» سنگ‌ نگاره‌هايي‌ از انسان‌هاي‌ دوران‌ نوسنگي‌ يافت‌ شده‌ كه‌ باز هم‌ مويد سكونت‌ ديرسال‌ آدميان‌ در اين‌ منطقه‌ است. از آن‌ پس‌ اين‌ دشت‌ هميشه‌ محل‌ سكونت‌ بوده.»
کوهي که در جنوب دشت توس را مي بندد «بينالود» نام دارد که در يک سوي آن دشت توس قرار دارد و در سوي ديگرش دشت نيشابور. هر چه دشت نيشابور به سوي جنوب و غرب گشوده است دشت توس بسته و در خود فر رفته است و راه عبوري نيست.
اختلاف بين نيشابور و توس. توس قلمرو پارت ها و اشکانيان بود و نيشابور قلمرو پارس هاي ساساني. نيشابور زرتشتي بودند و آتشکده داشتند.
آمدن اعراب به خراسان، تسليم شدن نيشابور و خراجگزار شدن توس. مي شود گفت که توس لااقل تا 500 سال بعد از حمله اعراب مسلمان نشده بودند. اين حرف اکنون که خراسان به مشهد امام رضا شناخته مي شود ممکن است عجيب باشد حال آنکه در زمان فردوسي 200 سال از مرگ امام رضا مي گذشت اما اگرچه بقيه خراسان مسلمان سني شده بودند اما توسيان هنوز اسلام نياورده بودند. و مدفن امام رضا هم هنوز به اسم مشهد خوانده نمي شد. اسلام بخصوص با زور ابومسلم که به لقب «کافر کوب» شناحته شده و بعنوان داعي خاندان عباسي به کشتار ايرانيان مشغول بود پس از خونريزي هاي بسيار به توس راه پيدا کرد.
هوشنگ پور کريم مي نويسد: «طوس قديم به تحقيق شامل دوشهر عمده بود؛ يكي «طابران» يا «طبران» و يكي ديگر «نوقان» كه هر يك آباديهاي بزرگ و كوچكي هم دوروبر خود داشتند. «پاز»، زادگاه فردوسي، در ناحية «طابران» قرار داشت و دهكدة «نساباد» مرقد حضرت علي ابن موسي الرضا (ع) در ناحية «نوقان» بود . «نساباد» كه بعدها آن را «مشهدالرضا» ناميدند به حرمت مرقد امام رضا (ع) بزرگ و بزرگ تر شد و کل «نوقان» را در برگرفت. چنانكه در اين سالها، «نوقان» كه مشهدي‌ها آن را «نوقون» مي‌نامند محله ئي است در سمت شرقي «مشهد». «طابران» هم با پيدايش و رشد «مشهد» و در طي قرن ها حوادث اجتماعي وطبيعي به تدريج متروك شد و بدل شد به دهكده‌ئي در كنار خرابه‌هائي كه نام «شهر طوس» را همچنان به دوش دارد.»
کاخ فرمانرواي غيرمسلمان شهر توس در جنوب شهرو در نساباد نوقان واقع بود و قصر گستهم نام داشت که بعداً اعراب آن را قصر قحطبه خواندند و هارون الرشيد و امام رضا هر دو در اين قصر جهان را ترک کردند. به عبارت ديگر، آنچه امروز مشهد و آرامگاه امام رضا خوانده مي شود همان قصر ماقبل اسلامي گستهم است.
فردوسي در حاشيه شمالي شرقي شهر کهن توس در باغ شخصي خودش، شايد در بيرون حصار شهر توس، دفن شده است و فاصله مدفن او با مدفن امام رضا حدود 18 کيلومتر است که اندازه شهر توس را مي رساند. در جنوب مدفن فردوسي خرابه هاي شمالي شهر توس با ارگ کهن و ديوارهاي استحکامي آن قرار دارد که به احتمال زياد در زمان زندگي فردوسي هم رو به ويراني نهاده بود چرا که، چهل سال بعد از فردوسي، خيام نيشابوري سروده است:
مرغي ديدم نشسته بر باره ي طوس
در پيش نهاده کله کيکاووس
با کله همي گفت که افسوس افسوس
کو بانک جرس ها و کجا ناله کوس
اما اگرچه توسيان پيش از زاده شدن فردوسي به اسلام سني روي آورده بودند اما همچنان دلشان با گذشته پيش از اسلام بود.
گويند فردوسي نه تنها مسلمان بود، بلکه شيعي مذهب، و از ميان ده ها فرق شيعي, گرايش به شيعيان دوازده امامي داشته. اما نگاهي به تاريخ ادبيات نشان مي دهد، که حتي يک شاعر بلند آوازه را هم در ميان صدها سخنور ايراني سراغ نداريم که شيعي اماميه بوده باشد. بويژه آنکه به روزگار فردوسي، کُليني، از فرزندان روستاي «گِلين» در پيرامون شهر ري، «اصول کافي» (نخستين کتاب درباره حديث هاي شيعي) را به تازگي، آنهم به زبان عربي، به نگارش کشانده بود. «نهج البلاغه» نيز به روزگار فردوسي حتي گردآوري نشده بود، و افزون بر اين ها, در عربي دانستن فردوسي هم ترديد بسيار هست.
از سوئي ديگر، گويند که فردوسي همچنان در وفاداري به دين نياکاني اش زردشتي (گبري) باقي مانده بود و از اينرو، چون درگذشت و خواستند کالبدش را در گورستان مسلمانان به خاک سپارند، تابوتش را به دستور شيخ گرگاني بازگردانيدند و پيکر او در گوشه ي باغ خانوادگي اش به خاک شد. روشن نيست که چرا شيعيان پاي پيش ننهادند تا تنها شاعري را که از آن خويش قلم مي زنند و شيعي مذهبش مي دانند در گورستان خود پذيرا شوند.
اميد پارسا نژاد مي نويسد: «گور فردوسي كه زيارتگاه اهل دانش و ادب بود، طي قرون بارها به دست اهل تعصب ويران شد. نظامي عروضي صدسال پس از مرگ فردوسي مزارش را زيارت كرد. قاضي نورالله شوشتري نيز ششصد سال بعد نشان آن را يافت. اما پس از آن به تدريج ويرانه‌ها نيز از ميان رفت تا اينكه در سال 1302 قمري (حدود 83 سال پيش) ميرزا عبدالوهاب خان شيرازي نصيرالدوله (آصف‌الدوله)، والي وقت خراسان، كه مردي اديب بود گور فردوسي را به نشانه و قرينه يافت و بنايي آجري بر آن ساخت. اما اين بنا نه چنان بود كه شايسته شاعر بزرگ ايران باشد، چنانكه ملك‌الشعراي بهار آن را "سكويي بي سقف و ديوار" توصيف كرده بود.»
در عين حال، در يادداشت هاي ملک الشعراي بهار است که مي خوانيم هم او بوده است که رضا خان سردار سپه را که دو سالي داشت تا شاه ايران شود به مرمت قبر فردوسي تشويق کرده است. مقاله بهار در نوبهار 1302 درباره قبر فردوسي گويای ناراحتي او از ويراني آن و پيشنهاد نوسازي قبر به سردار سپه است. می نويسد: «من اولين کسي هستم که اين پيشنهاد را کرده ام.»
در زمان رضاخان براي ارج‌نهادن به سنت هاي ملي و احياي فرهنگ باستاني، اقدامات زير، صورت گرفت:
تشكيل انجمن آثار ملي: پس از كودتاي سوم اسفند ماه 1299، در سال 1301 گروهي از رجال سياسي - فرهنگي و علاقه‌مند به هنر ايران براي حفظ و نگهداري و تعمير ساخمان‌هاي تاريخي و به پاس حرمت يادگارها و مفاخر فرهگي و هنري ايران گردهم آمده و جمعيتي به نام «انجمن آثار ملي» تشكيل دادند. در سال 1301ش انجمني به نام انجمن آثار ملي به رياست محمدعلي فروغي و نيابت سيد حسن تقي‌زاده تأسيس شد و از جمله به ساخت آرامگاه فردوسي همت گمارد. («فردوسي» محمد امين رياحي)
اين انجمن كه در سال 1302.ش با فكر تعمير و ترميم آثار باستاني و تاريخي، فعال تر شد، با راه‌اندازي اداره باستان‌شناسي در سراسر ايران، اقدامات خود را در اين زمينه سامان داد. نخستين گام در اين راه، ايجاد بنياد آرامگاه فردوسي، شاعر حماسي ايران، تغيير شكل آرامگاه حافظ و ارائه طرح هاي تازه براي ساير شاعران ملي ايران بود.
آرامگاه فردوسي در باغ حاج ميرزا علي قائم قرار داشت و او آن باغ را که بيست و سه هزار متر وسعت داشت به همراه هفت هزار متر از ملک فرزندانش به انجمن اهدا کرد.
انجمن آثار ملي تصميم گرفت آرامگاه فردوسي را با استفاده از منابع مالي مردمي (نه با بودجه دولتي) بسازد. بنابراين در سال 1304 با انتشار بيانيه‌اي از مردم خواست كمك‌هاي خود را به حساب انجمن واريز كنند.
در همين جا نظر شما را به نامه ای که يک سال پس از نوشتن اين مقاله دريافت داشته ام جلب می کنم:
جناب آقای نوری علا
جزو کارهای شما مقالهء خوبی ديدم راجع به تاريخچه و سوابق ايجاد آرامگاه فردوسی. در اسنادی که مادر 90 ساله ام دارد ديدم رسيدی است که به کمک يک ريالی مادرم در زمان دانش آموزی در سال 1316 برای ايجاد آرامگاه فردوسی پرداخت کرده است. حيفم آمد آن را برای شما نفرستم؛ که به پيوست اسکن آن تقديم می شود تا در مقالات تکميلی استفاده فرمائيد.
س. الف
باری، اين انجمن سال بعد گروهي را براي بازشناسي محل دقيق آرامگاه و مطالعه طرح‌هاي پيشنهادي براي ساختمان آن به طوس فرستاد. گويا طولاني شدن كار باعث به وجود آمدن آزردگي‌ها و بدگماني ‌هايي ميان اهل ادب شده بود، چنانكه ايرج ميرزا، شاعر نامدار سرود:
يك وجب ساخته آخر نشود قبر حكيم شايد از خود دو سه پارك دگر آباد كنندمبلغي پول بگيرند به اين اسم از خلق بعد خرج پسر و دختر و داماد كنندبس‌كه مال همه خوردند به اين عنوانات «ف» كه گفتند همه فكر «فرحزاد» كنندبايد از دولت متبوعه كنند استمداد خلق بيچاره چه دارند كه امداد كنند
انجمن در سال 1303 از مجلس درخواست کمک کرد، اما اين برنامه همزمان با تغيير سلطنت شد. سلطنت در تاريخ 21 آذر 1304 به "اعليحضرت‌ رضا پهلوي" واگذار شد.
در بهمن سال 1304 لايحه اي در مجلس به تصويب رسيد که به موجب آن تمبري به نام فردوسي چاپ و در آمد آن مستقيماً به ساختن آرامگاه اختصاص يافت. مراسم تاج‌گذاري رضاشاه در ۴ ارديبهشت 1305 انجام شد.در 29 تير 1306 قانوني به تصويب مجلس رسيد که ماده واحده آن اين بود: «مجلس شوراي ملي به اداره مباشرت مجلس اجازه مي دهد که از صرفه جويي هاي 1306 مجلس شورا مبلغ بيست هزار تومان براي ساخت مقبره فردوسي اختصاص دهد تا علاوه بر وجوه اعانه که توسط انجمن آثار ملي براي همين منظور جمع آوري شده است با نظارت اداره مباشرت مجلس صرف شود.» با اين مبلغ و مبالغ جمع شده توسط انجمن که حدود 60 هزار تومان بود کار ساخت آرامگاه در مساحتي حدود سي هزار متر آغاز شد. نقشه بنا را، که به اصرار انجمن شبيه آرامگاه کوروش بود، پروفسور « اندره گدار» فرانسوی و پروفسور «هرتسفلد« آلمانی دادند و مهندس کريم طاهر زاده بر ساخت آن نظارت کرد. معمار ساختمان نيز حسين لرزاده بود. مساحت ساختمان 945 متر بود و بهترين حجاران تصاويري از شاهنامه را بر ديوارهايش حک کردند.
قمر الملوک وزيري در حدود 1309 ه.ش سفري به خراسان کرد و سرلشکر امان الله جهانباني از او تقاضا کرد براي کمک به آرامگاه فردوسي که قرار بود براي بزرگداشت هزارمين سال تولد شاعر ساخته شود کنسرت بدهد. قمر پذيرفت و اين کنسرت 4000 تومان عايد انجمن کرد. قمر مي گويد: «امير (جهانباني) به مناسبت کنسرت مذکور که به طور افتخاري آواز خوانده بودم از من تشکر کرد. با اينکه جهانباني براي ساختن آرامگاه فردوسي زحمت کشيد، با اين وصف بسياري از پول ها را رندان خوردند.» کدام خواننده است که امروزه چنين کاري بکند؟ 4000 تومان در سال 1309 !!! فقط حاصل يک شب کنسرت قمر. خودتان قضاوت کنيد و بدانيد مقام هنري و انساني چنين زني را.
كار ساخت آرامگاه فردوسي به تدريج پيش رفت. پس از تأسيس بانك ملي ايران، براي تأمين باقی هزينه های مانده 160 هزار بليت بخت آزمائی ده ريالی به وسيله شعبه‌هاي اين بانك در سراسر كشور فروخته شد.
سرانجام آرامگاه حكيم طوس در سال 1313 به پايان رسيد.
در آن هنگام گمان می رفت تولد فردوسی در سال 323 قمری بوده و يك‌هزار سال از آن مي‌گذرد، بنابراين تصميم گرفته شد، همزمان با گشايش آرامگاه شاعر، جشن هزاره فردوسي نيز برگزار شود. (مطالعات بعدي نشان داد كه تولد شاعر در سال 329ق بوده است.) براي جشن هزاره، 40 شرق شناس برجسته از 17 کشور جهان به ايران دعوت شدند كه آثار ارائه شده توسط آنها در كنار مقالات بيش از 40 دانشمند و اديب ايراني در كتابي به نام «هزاره فردوسي» به چاپ رسيد.
اين كنگره در دوازدهم مهر 1313 به رياست نخست ‌وزير وقت تشكيل شد و تا بيستم مهر آن سال ادامه داشت. آرامگاه فردوسي، روز بيستم مهرماه 1313 با سخنراني رضاشاه در طوس خراسان گشايش يافت. افتتاح اين آرامگاه با حضور ده‌ها شرق‌شناس خارجي و رجال و دانشمندان ايراني يكي از فرازهاي كنگره بزرگداشت هزارمين سال تولد شاعر بود كه از 12 مهر در تهران آغاز شد و بيش از دو هفته ادامه داشت. پروفسور كريستنسن دانماركي، پروفسور زادر آلماني، و پروفسور هانري ماسه فرانسوي از جمله سرشناس‌ترين ميهمانان اين جشن بودند.
در آن سال به مناسبت هزار ساله شدن فردوسي، يك هفته در سراسر كشور جشن گرفته شد و بهترين خيابان و ميدان تهران به اسم او نامگذاري گرديد. در شهرهاي ديگر مدارس و تالارها و خيابان ها به نام فردوسي نامگذاري شد و بعداً مدارس تازه ساز و يک دانشگاه.
گفتني است پس از برگزاري جشن هزاره فردوسي و آغاز جنگ جهاني دوم به علت عدم تامين اعتبار مالي تا سال 1323 انجمن آثار ملي عملاً فعاليتي نداشت و در آذر 1323 فعاليت خود را از نو آغاز كرد. دو اقدام اوليه انجمن آثار ملي در دوره دوم فعاليت خود توجه به ساخت آرامگاه بوعلي سينا و آرامگاه سعدي (طرح مشترك محسن فروغي و علي صادق به سال 1328) بود.
آنجا كه در زمان ساختن آرامگاه فردوسی دانش مهندسي در ايران به درستي شناخته نمي‌شد، به علت ناآشنايي سازندگان به فنون آزمايش خاك، محاسبه نكردن دقيق و بي‌اطلاعي در وضعيت آب‌هاي زيرزميني ناحيه طوس، ساختمان از همان نخستين سال‌ها شروع به نشست كرد.
بنابراين انجمن در سال 1343، يعني پس از سي سال دستور تخريب و بازسازي آن را صادر كرد.
بناي فعلي را مهندس هوشنگ سيحون طراحي كرده و در سال 1347 گشايش يافته است. ساختمان‌ فعلي‌ آرامگاه در نماهاي‌ بيروني‌ بر گرفته‌ از معماري‌ هخامنشيان‌ است. فضاي‌ داخلي‌ نيز از معماري‌ دوره‌ اشكاني‌ و اسلامي‌ اقتباس‌ شده‌ و شكل‌ كلي‌ ساختمان‌ همچنان شبيه‌ بناي‌ مقبره‌ كوروش‌ در پاسارگاد است. بنا از چهار سمت‌ داراي‌ پله‌ است‌ و ابعادي‌ حدود 30*30متر دارد. بدنه‌ بنا با سنگ‌ مرمر و اشعار فردوسي‌ با خط‌ نستعليق‌ و نشان‌ فره‌ وهر اهورامزدا بانقش‌ برجسته‌ تزيين‌ شده‌ است. در قسمت‌ داخلي‌ بنا داستان‌هايي‌ از فردوسي‌ مانند پيكار رستم‌ و اشكبوس، جنگ‌ ايرانيان‌ و تورانيان، نبرد رستم‌ و سهراب، داريوش‌ هخامنشي، پناه‌ آوردن‌ پادشاه‌ هند به‌ دربار ساساني، رفتن‌ رستم‌ به‌ نزد كيكاووس، جنگ‌ رستم‌ با پيلتن‌ مازندران، جنگ‌ رستم‌ با اژدها و ديو سفيد و.. به‌ صورت‌ حجاري‌ و نقش‌ برجسته‌ سنگي‌ بر ديواره‌ نصب‌ شده‌ است.


ادامه / بازگشت

Wednesday, May 02, 2007

روز معلم

امروز دوازدهم اردیبهشت است، روزی که دولت به مناسبت شهادت مطهری آنرا« روز معلم» نامگذاری کرده است. رادیو و تلویزیون مدام سخنرانیهای او را پخش می کنند که یادآور روزهای سخت و نفس گیر انقلاب اسلامیست، روزهایی که معلمان و دانشجویان به بهانه انقلاب فرهنگی از تحصیل و ورود به دانشگاه بازماندند و این شد که اکنون می بینیم. معلمین و دانش آموزان بدلیل عدم برخورداری از حقوق پرداخته نشده شان از حضور سر کلاس، سرباز می زنند و بازداشت می شوند. بدلیل نداشتن توان مالی، از عشق خود به آموزش و آموختن می گذرند تا مبادا فرزندان خود را با کینه و واماندگی پرورش دهند. این معلمان از هرگونه حقی محروم شده اند تا جاییکه برای حل مشکلات مالی خود که هیچ مقامی پاسخگوی آنان نیست، به مراکز اعتباری و مالی خصوصی جهت دریافت وام روی آورده اند که شگفت انگیز است که هیچ بانک و مرکز مالی به آنها وام نمی دهند و جوابشان اینست که: کارمندان آموزش و پرورش فاقد اعتبار و ضمانت بازپرداخت وام نیستند
حال در این وانفسا، سخنرانی رییس جمهور محبوب را می شنویم که:" معلمی که می گوید چهارصد هزارتومان اجاره خانه می دهد و حقوقش سیصدهزارتومان است یک معلم واقعیست پس باید به درد او رسید". ولی کدام حقوق؟ همان یکصدوپنجاه هزارتومانی که ماههاست پرداخت نکرده اید؟ یا حقوق و مزایایی که هر ماه از ماهیانه پرداخت نشده کسر می کنید و به جایش مواد خوراکی بنجل و تاریخ گذشته می دهید که البته معلم بیچاره باید ساعتها در صف آن بایستد
اما سخنرانی مطهری بسیار آموزنده است جاییکه می گوید:" مسلمانان با همان سرعتی که به فتوحات (سرزمین گشایی) پرداختند به همان سرعت نیز شمشیرها را زمین گذاشتند و به تحصیل علوم دینی روی آوردند. طلبه ها پس از جهاد در میدان جنگ به جهاد در راه علم پرداختند و...". آری بسیار آموزنده است اگر بدانیم که ذات مسلمانی در جهاد است چه در میدان نبرد و تجاوز و چه در حوزه علمیه. هیچ تفاوتی بین یک شمشیر کش و دانشجوی اسلامی نیست و هر آنکه سر جهد با او داشته باشد محکوم به فناست، هدف یک چیز است ترویج جهان گشایی اسلامی