B@rdia

We are entangled in a world of questions.We have to answer these questions,and this is the reason for the existence of human being.

Name:
Location: Canada

توانا بود هر كه دانا بود زدانش دل پير برنا بود

Winston Churchill: Personaly,I'm always ready to learn, although I do not always like being taught.-------- Thomas Edison: Nature is not merciful and loving, but wholly merciless, indifferent.--------Michael Jordan: I have failed many times, and that's why I am success.

Tuesday, November 21, 2006

سیاست زدگی در نواندیشی دینی


بازهم بحث همیشگی روشنفکر و مفاهیمی که از این واژه ذهنی، تراوش می کند. برخی از مدعیان این واژه، آنرا همچون دیگر اختراعاتشان چنان تثبیت شده میدانند که پسوندهایی نیز بر آن می چسبانند و نه تنها آنرا نامفهوم تر از آنچه هست می نمایند بلکه از دل این اصطلاح من درآورده، مفاهیم ناکارآمد و غیرقابل باوری میسازند که هر متفکری را به خنده وامیدارد.این بار نوبتِ روشنفکر دینی است که بادی در سر اندازد و خود را چنان بزرگ بیند که از قهقهء بینندگانش غافل شود. نمیدانم چرا با وجود ادعایی چنین که "ما روشنفکریم و هر آنچه ما تصور میکنیم درست است" هنوز به این نتیجه نرسیده اند که ابتدا باید از خود شروع کنند و نگاهی به اندام ناساز خود بیاندارند و عنوان خویش را اصلاح کنند وسپس به ارشاد و رهبری مردم بپردازند.اینان هنوز نمیدانند که باید از واژگانی چون"دگراندیش" ، "نواندیش" یا "روشنگر" و... بهره بجویند که با مشکلات اثباتِ بر حق بودن مواجه نشوند و با گذشت زمان با دنیای اطراف خود حرکت کنند و اینگونه از قافله عقب نمانند. با نشنیده گرفتن دیگر عقاید، یا با دور زدن پرسشها، به هیچ کجا آبادی که نخواهند رسید بماند، از این بیشتر خود را مورد تمسخر قرار خواهند داد. روشنفکر دینی،( البته اصلاح کنیم نواندیش دینی) با چسباندن پسوند "دینی" به خود تمام روشنگری که خواهد نمود در باب دین خواهد بود،لذا از همین ابتدا با مفهوم روشنگر و سکولاریست تناقض خواهد داشت که خود را در عقاید شخصی و آیینی مردم دخیل دانسته و این حق را به خود میدهد که به اصلاح آن بپردازد، پس نتیجه میشود همان حکومت بر مردم و دخالت سیاسی(بودار بودن) در زندگی شخصی مردم به قیمت نجات دین و به نیت امرار معاش که حرفهء خاص آخوندهاست. ولی اگر نیتشان به غیر از اینست باید در همان حیطه روشنگری بسنده کنند و مردم را از احوالات زندگی روزمره و جامعه شان با خبر سازند و در راستای شکل گیری اراده اجتماعی و سیاسی آنان همچون یک شهروند ایفای نقش کنند. در این رابطه مناظره ای درخورتوجه بین "نواندیشان دینی" و "نواندیشان غیر دینی" صورت گرفته که نمونه ای از آن را در ادامه خواهید خواند

به نقل از دکتر نوری علا در مناظره با دکتر سروش
در طی چند مقاله ای که تاکنون دربارهء پديدهء «نوانديشی دينی» نوشته ام، همواره کوششم بر آن بوده که دو مفهوم «روشنفکر دينی» و «نوانديش دينی» را از هم تفکيک کرده و نخست نشان دهم که مفهوم اول نادرست و مفهوم دوم واجد معناست و آنگاه نسبت اين پديده را با «سکولاريسم» ( به معنی کشاندن اديان و مذاهب به حوزهء خصوصی) توضيح داده و توضيح دهم که چون «نوانديشی دينی» در نزد متفکران مسلمان ميهن ما همواره با درگير شدن آنان در مسائل سياسی و کشاندن دين و مذهب شان به حوزهء سياست همراه بوده است. يعنی، نظرم اين بوده که از يکسو «نوانديشی دينی» بدون اعتقاد و عمل کردن به «سکولاريسم» ممکن نيست و، از سوی ديگر، تا زمانی که نوانديشی دينی با تأييد اسلاميت حکومت و در زير سقف آن صورت می گيرد حاصل مفيدی بر آن نمی توان متصور بود، حتی اگر، برای رفع يک دعوای فرعی، توافق کنيم که «نوانديش دينی» را بتوان «روشنفکر دينی» هم خواند
آقای دکتر سروش،که اين روزها بت اعظم «نوانديشان دينی» و مدافع سرسخت کاربرد «روشنفکر دينی» بشمار می رود و روزبروز هم لحن سخن اش با تبخترتر شده، و هم از پرخاشگری نسبت به منکران اين پديده، لبريزتر می شود،ماه رمضان گذشته در پی انجام مراسم «دعای کميل» سخن می گفت، در اثبات درستی ِ اصطلاح «روشنفکر دينی»، اظهار داشته است: «روشنفكری دينی را نمی‌توان با هيچ حيله‌ای از ميان برداشت. اگر برخی آن را دروغ و متناقض میدانند،توجه کنند که این دروغ امروز راست است و تناقض هایش برطرف شده است(؟!)» و خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی (ايلنا)، که ناقل خبر اين گردهمآئی است، اضافه می کند که، سروش، مخالفان «روشنفكری دينی» را دو طايفه عنوان کرده و گفته است: «يكی "روحانيون سنتی" (هستند) كه هر نوع روشنفكری را بدعت در دين میدانند ورقیب روحانیت، دیگری روشنفکران غیر دینی" هستند که با دین سر سازگاری ندارندو با استدلال های مجعول سعی دارند اذهان را مشوش سازند"
البته من در گزارش «ايلنا» مطلبی در مورد چگونگی بر طرف شدن تناقضات اصطلاح «روشنفکری دينی» (که از نظر من حل ناشدنی بوده و حضور عملی ِ آن را ناممکن می سازند) پيدا نکردم و ظاهراً بايد به فتوای آقای سروش دل خوش کرده و مطمئن بود که اين تناقضات «در جائی» ـ که نمی دانيم کجاست ـ بر طرف شده اند! همچنين، ايشان توضيح نداده اند که استدلال های مجعول" روشنفکران غیر دینی" چرا مجعولند.در عین حال در کنار این پرخاشگری کاملا خشم آگین،در زدن تهمت"مشوش کردن اذهان" به روشنفکران غیر دینی،بخوبی میتوان همریشگی فرهنگی جریان کاذب« روشنفکری دینی» به سرکردگی ایشان را باجریانات امنیتی بسیجی حاکم بر اندیشه در ایران دریافت، واقعیتی که ازآغاز روند"انقلاب فرهنگی" به رهبری ایشان آغاز شده و اکنون نیز به مدد دولت احمدی نژاد میرود تا خود را بازسازی کند. نتیجه ای که میتوان از این تهمت زدن ها گرفت اینست که اگر دوستان وپیروان آقای سروش هم بر سرير قدرت باشند، اطلاق «مشوش کردن اذهان از طريق ارائهء استدلالهای مجعول عليه جريان روشنفکری دينی» اتهام معتبری خواهد بود که لابد می شود بخاطر آن اشخاص را روانهء زندان اوين هم کرد
اما، در عين حال، بنظرم آمد که اين پرخاشگری ِ آقای دکتر سروش، آن هم با شکم افطار کرده و مغز دعای کميل خوانده، ناشی از آن است که ايشان متوجه تزلزلی که در افکار پيروان مکتب مجعول «روشنفکری دينی» افتاده است شده و در آن جلسه خواسته اند، با گرد و خاک براه انداختن، در تقويت روحيهء آنان بکوشند؛ بخصوص آنجا که، در پی ايراد اتهام فوق به روشنفکران غير دينی، می افزايند: «پيروان نهضت روشنفكری دينی نبايد اين اظهارات را جدی بگيرند و به حيلهء راهزنان گوش بسپارند و در مقابل طعن‌ طاعنان كمر خم كنند
بگذاريد ببينيم که اين «حيلهء راهزنان و طعنهء طاعنان» (عظمت ِ مندرس کلام سعدی وار را هم داشته باشيد!) چيست؟ به نظر من، محتوای سخن اين «حيله ورزان طاعن» دو نکته بيش نيست
روشنفکر، بنا به تعريف پذيرفته شدهء اين مفهوم، نمی تواند ساختمان انديشهء خردپذير و خردبنياد ِ خود را بر اموری دور از عقل (مثلاً گزاره های قدسی و ماورائی و از عالم غيب آمده و، جمعاً، دينی) بنا کند و لذا، عبارت «روشنفکر دينی» دارای تضادی بنيادين بوده و امری محال است
در اين راستا می توان به تضاد مندرج در دو سخن آقای دکتر سروش در همين سخنرانی افطاری توجه کرد. ايشان از يکسو می گويد: «روشنفكران دينی واقعا متدين هستند، يعنی دين برای آنها صرفاً موضوع تحقيق نيست بلكه موضوع ايمان است». و از سوی ديگر توضيح می دهند که: «روشنفكری دينی در اين مقطع وظيفه دارد به جد به رفع اين زوايد و خرافات بپردازد چرا كه در حال حاضر و در دولت فعلی يكی از چشمگيرترين حركات خرافه ‌پروری شكل گرفته است». من هنوز نتوانسته ام بفهمم که چرا «ايمان به غيب» و اعتقاد به «مهدويت» (که آقای سروش از دل آن بيرون آمده) خرافه نيست اما اعتقاد به چاه جمکران و تأييدات امام زمان در سازمان ملل از آقای احمدی نژاد در قلمرو خرافه قرار می گيرد. و از آنجا که در مورد خرافه پيش از اين سخن گفته ام ديگر در اينجا مکررش نمی کنم. اما دريغ است به اين جملات مشعشع ايشان اشاره نکرد و از سر اين مبحث گذشت. دکتر سروش می گويد«خرد ورزی يكی از عناصر مهم روشنفكری دينی است؛ البته معنای خرد مشخص نيست و تنها يك موجود مبهم وسایه نشین است. ما باید از دستاوردها و میوه آن استفاده کنیم». به قول شاعر« یا مرسل الریاح، تو دانی وانوری
نکتهء دوم اما به ناممکن بودن «نوانديشی دينی» بعنوان بخشی از يک کار سياسی بر می گردد. اگر نوانديشان دينی ما دخالتی در کار سياست نمی کردند، با لطائف الحيل جمهوری اسلامی را موجه و بر حق جلوه نمی دانند و، بر اساس مسلمان بودن و نبودن، جامعه را به خودی و غير خودی تقسيم نمی کردند، کسی از روشنفکران غير دينی را با ايشان کاری نبود و حتی پشتيبانی همه را در راستای کوشش خود برای کمی خرد پذير کردن دين به همراه خود داشتند. در واقع، باور به سکولاريسم اقتضاء می کند که دين و مذهب و ايمان، با همهء رگ و ريشه ها و شاخ و برگ هاشان، از حوزهء حکومت و سياست و قضاوت و آموزش و پرورش کنار زده شده و فقط اجازه داشته باشند «در محدودهء خودشان» به فعاليت بپردازند، در باب امکان يا عدم امکان نوانديشی دينی با هم به بحث بپردازند و هر نوانديش يا سنت گرائی بتواند نظر خود را آزادانه مطرح سازد. اما اگر «روشنفکران دينی»بخواهند، به بهانهء نوانديشی دينی، حکومت اسلامی را پا بر جا کنند و از مرکب حاکميت پائين نيايند، آنچه می کنند به تنها چيزی که شباهت ندارد «نو انديشی دينی» است. در اين صورت اخير، کار آنان در واقع نوانديشی سياسی در زير نقاب دينی برای استقرار هرچه بيشتر حکومت دينی در جامعه است؛ يعنی همان غدهء چرکينی که جسم و جان جامعهء ما را به درد بی درمان امروزش دچار ساخته است
در اين زمينه، اگرچه آقای دکتر سروش کمی مبهم تر از قسمت های ديگر سخنرانی شان بيان مطلب فرموده اند، اما می شود دو نوع استدلال کاملاً متضاد را در پس اين ابهامات ديد
يکی آنجا که سخن ايشان نشان می دهد که «روشنفکری دينی»، و در نتيجه «نو انديشی دينی»، نمی تواند با «سکولاريسم» کنار بيايد. به اين جملات توجه کنيد: «بگذاريد چند ياوه گو به شما بگويند ليبرال يا سكولار. شما كار خود را بكنيد».معنای سلبی اين سخن آن است که روشنفکر دينی نه می تواند‌ سکولار باشد و نه ليبرال. البته، چنانکه می بينيم، در اينجا نيز آقای دکتر سروش بخود اين زحمت را نمی دهند تا توضيح دهند که چرا «روشنفکری دينی» و «سکولاريسم» با هم جمع شدنی نيستند، اما از آنجا که مدعای سادهء سکولاريسم آن است که آقايان ِ به اصطلاح «روشنفکر دينی» لطف کرده و بحث های خود را بيرون از حوزهء سياست انجام دهند، معنای سخن آقای سروش هم آن می شود که ،چنين کاری برای ما مقدور نيست
اما، در عين حال، آقای سروش سياسی شدن «نهضت روشنفکری دينی» را امری ذاتی اين نهضت ندانسته و آن را موضوعی تبعی و حاشيه ای می دانند و می گويند که روشنفکری دينی از آن رو سياسی شده است که با روحانيت سنتی درگير است. و از آنجا که اين روحانيت قدرت را در دست دارد، پس گفتگو با آن نيز زبانی سياسی پيدا می کند. بگذاريد مطلب را از زبان خودشان بشنويم: « روشنفكر دينی به واسطهء نقدی كه از روحانيت و حكومت دارد، ناچار به سیاست کشیده میشود؛ اما بايد توجه داشت (که) حل تمامی مشكلات در بررسی مسائل سياسی نيست. اگر سياست مطرح باشد، تنها يك سهم است. تمام كاركرد روشنفكری دينی سياست نيست
از اين سخن عکس آنچه را که در بالا استنتاج کرديم می شود دريافت. در اينجا ايشان در واقع می گويند که روشنفکری دينی بالذات سياسی نيست. پس، ما ناچاريم بپرسيم که، اگر چنين است، چرا بايد قبول کرد که بين «روشنفکری دينی» و «سکولاريسم» آنچنان تضاد حل ناشدنی و گسترده ای وجود دارد که آقای دکتر سروش مجبور می شوند گفتار معتقدان به وجود «روشنفکری دينی سکولار» را «ياوه گوئی» بخوانند؟
اتفاقاً همهء کوشش روشنفکران غير دينی و سکولار در آن است که به روشنفکران دينی توضيح دهند که اگر شما سودای حکومت کردن اسلامی را از سر به در کنيد (يعنی پيش فرض های سکولاريسم را بپذيريد) می توانيد در ظل يک حکومت سکولار به نوانديشی دينی خود ادامه داده و از اين رهگذر به مردم خود خدمت کنيد. اما تا زمانی که بخواهيد اين دو اسب را يکجا سوار شويد، يعنی هم حکومت اسلامی را حفظ کنيد و هم دست به نو انديشی دينی بزنيد، نه تنها راه بجائی نخواهيد برد بلکه خود نيز ممکن است، در گير و دار ماجرا، دو شقه شويد. بخصوص که خود آقای دکتر سروش هم در اين مورد توضيح می دهند که: «اين نيز يك خيال باطل است كه اگر قدرت سياسی در دست روشنفكران دينی باشد تمام مشكلات حل میشود.حداقل تجربه انقلاب اسلامی نشان داد كه قدرت اگر دست روحانيون باشد،ایران بهشت نمیشود. مسائل ما خيلی ريشه دارتر است‌
پس با اين فتوای روشن مشکل در چيست؟ بنظر من مشکل کسانی همچون دکتر سروش از آنجا آغاز می شود که جز خودش کسی را در لشگر خويش نمی يابد و حرف و سخن نوع اخيرش بوی تنهائی و انزوا می دهد. چرا که متأسفانه در کشور ما دعوای روشنفکر دينی با آخوند هنوز ماهيتی دينی پيدا نکرده است و، در بهترين حالت خود، کوششی سياسی محسوب می شود که با زبان دينی مطرح می گردد. اينکه آقای سروش، در ارزيابی خود از، بقول خودشان، «نهضت روشنفکری دينی» نقائصی گسترده و بنيادين می يابند هم از سر آن است که «روشنفکران دينی» چندان غم دين ندارند که بخواهند وقت خود را برای اصلاح آن تلف کنند. آنان، در پی ِ انقلابی به بيراهه رفته، صاحب امکانات، امتيازات، و مقامات مادی و معنوی باد آورده ای شده اند که حفظ آنها را منوط به حفظ حکومت اسلامی و بيرون راندن سکولاريسم (بعنوان تنها معاند بنيان برانداز آن) می بينند، و از آنجا که دو قشر انحصار طلب آخوند و بسيجی به آنها امکان جولان آزاد را نمی دهند، دست به دامن نوانديشی و روشنفکری دينی شده اند تا از اين رهگذر ـ به اصطلاح عوام ـ زيرآب روحانيت سنتی را بزنند و عقربهء ساعت را به عهد نخست وزيری مهندس بازرگان (و تا حدی مهندس موسوی) برگردانند. اينان همان ملی ـ مذهبی های آغاز انقلاب اند که دست آوردهای تغيير رژيم را از آن خود می ديدند اما به دست آخوند ضربهء فنی شدند
ببينيد تحليل آقای دکتر سروش از وضعيت اين به اصطلاح «نهضت روشنفکران دينی» چيست
روشنفكری دينی هنوز به يك سنت تبديل نشده است. اين نهضت بايد شاعران، نويسندگان، هنرمندان و فیلم سازان خود را داشته باشد. این جریان حق دارد كه شعر به پای او ريخته شود و اذهان را بگيرد. شاعری در رد قبض و بسط (تئوری ِ خود ايشان در زمينهء فقه) مواجب میگیرد و شعر می سراید‌اما، در مقابل، جريان روشنفكری دينی ما شاعری مطرح ندارد كه بتواند زبان شعری اين جريان باشد
روشنفكران دينی بايد آْثار همديگر را بيشتر مطالعه كنند و مطالب آنان نقل مجالسشان باشد. برخی از بزرگان را دیده ام که نسبتهای ناروا به هم میزنند که مشخص است که فقط تيترها را خوانده اند
تركی، اندونزی و ساير زبانهای جهان اسلام آشنا نيستند.‌آشنايی روشنفكران دينی با جهان اسلام بسيار مهم است. متاسفانه روشنفكران ما با زبان‌ البتعكس اين مطلب صادق نيست و آنها بسيار بر روی آثار ما مطالعه دارند. بخش اعظم كتابهای نصر و شایگان وبنده به ترکی ترجمه شده است. متاسفانه در این زمینه ما دچار توهم استغنا شده ایم که نمیدانم از کجا آمده است‌‌
نقد گذشتگان جريان روشنفكری دينی مهم است... بت شکنی از وظایف روشنفکر دینی است. من ندیده ام یک نفر اندیشه های طالقانی را نقد کند. این احترام به طالقانی نیست عین بی احترامیست. جراتها ستانده شده است و کسی به نقد بزرگان نمی پردازد. چه کسی تا بحال به نقد علامه طباطبایی ، بزرگترین فیلسوف اخیر پرداخته است؟ چند نفر تا بحال به تفسیر المیزان نقد داشته اند؟‌
لحظه ای از خود بپرسيم که از اين سخنان تحليلی کدام جمع بندی را می توان تحصيل کرد؟ آيا نه اينکه آقای دکتر سروش با عده ای طرف است که در عين داشتن برچسب «روشنفکری دينی» به هيچ يک از ضوابط اين نام پايبند نبوده و در راستای مقتضيات آن عمل نمی کنند؟ آيا نه اينکه روشنفکری دينی پديده ای است صرفاً و وسيعاً سياسی که می خواهد از نو انديشی دينی استفادهء ابزاری کرده و از آن نردبامی برای رسيدن به پشت بام حکومت اسلامی بسازد؟ و آيا شخصی همچون (دکتر!) محمد خاتمی نماد آشکار اين فرصت جوئی سياسی و سوء استفاده از نو انديشی دينی نيست؟
تازه، به اين تعبيرات بايد حاشيهء مهمی را نيز افزود. اگر، بر فرض محال، سياست زدگی از جريان نو انديشی دينی کنار گذاشته شود، آقای دکتر سروش، کار روشنفکر دينی را (اگر چنين چيزی بتواند وجود داشته باشد) کوشش در راستای تحقق چند چيز می داند
از همان ابتدای انقلاب، ندای "فقه پويا" در ايران بلند شد (البته بوسيلهء خود ايشان)، و گرچه اين دعوت مبنای تئوريك قوی نداشت اما فريادی از سر درد بود تا از "اجتهاد در فروع" بگذريم و به "اجتهاد در اصول" بپردازيم
برخی از دوستان، چون در انتخابات پيروز نبودند، به اين نتيجه رسيده‌ اند که باید به سنتهای مردم بازگردیم چرا که به علت بی توجهی به آن سنتها ناموفق بوده ایم. از آنرو عنوان میکنند ما باید به اشکال سنتی رایج،همچون برگزاری هیتها واجرای همان آیینها بازگردیم. این باور سم قاتلی برای روشنفکری دینی و گم کردن راه است.‌ البته معنی این سخن پشت کردن به سنن مردم و دیانت آنان نیست. اما اگر طایفه ای هدایت فکری مردم را بر عهده میگیرد باید عمل ونظرش یکسان باشد.اگرچه در جامعه ما اینگونه نیست ولی این گناه از جانب کسانی که رهبری فکری جریان روشنفکری دینی را بر عهده دارند اصلا قابل بخشش نیست
لذا بايد خطبه ها‌‌روشنفكری دينی بايد درك تازه خود را از تاريخ دين،امامت ونبوت بيان كند.مادامی که دین اسطوره زدایی نشده است مشکل پابرجاست ومجالس ما حال هوای ديگری داشته باشد».( یعنی که امامت و نبوت خود در اصل دارای ماهيتی اسطوره ای نيستند. اما معلوم نيست که اگر از امامت و نبوت اسلامی و شيعی اسطوره زدائی شود از آنان چه باقی می ماند. در اين مورد بايد برای دکتر سروش و پيروانش آرزوی موفقيت کرد و نشست و ديد که از ديگ پخت و پز آنان چه معجونی بيرون خواهد آمد)
‌ديگر نبايد برای استخراج مدرنيته سراغ متون دينی برويم. اين نكته يكی ازچاله هایی بود كه كثيری از روشنفكران در آن فرو رفتند اما، به وسيله خرد وانصاف (يعنی مقالات و کتاب های خود ايشان)، روشنفكران دينی از اين دام هم بيرون جهيدند تا ديگر آن همه وقت و انرژی كه مصروف استخراج علم و فلسفه و سياست مدرن از متون دينی شده بود، منتفی شود
‌ و بالاخره «بايد باور كنيم آن دين سهله وسمحه ای كه بر محمد (ص) نازل شد،هیچكدام از اين اضافات را نداشت و نه تنها مانع و سد مسلمانان نبود بلكه باعث چالاكی و چابكی آنان نيز بود و ما امروز بايد خود را از اين قيود و بندها رها سازيم تا بتوانيم، به همان چالاكی و چابكی مسلمانان صدر اسلام، در راه دين حركت كنيم
اگر اين سخنان را مبانی اوليهء روشنفکری دينی بدانيم و در عين حال آن را با کاستی ها و غفلت هائی که آقای دکتر سروش در مورد روشنفکران دينی برشمردند مقايسه کنيم، در می يابيم که در دنيا جز خود آقای دکتر سروش هيچ روشنفکر دينی ديگری وجود ندارد. و لابد به همين دليل هم هست که در پيچش های سخن ايشان اين همه خودستائی و خود شيفتگی شگفت متظاهر می شود
اما، در عين حال، اين را هم فراموش نکنيم که عاقبت ِ نسخه پيچی ِ آقای دکتر سروش همانی است که حجه الاسلام اشکوری آن را، در همان جلسات، اما با زبانی عاميانه تر بيان کرده بود: «بازگشت به صدر اسلام». من در اين تعبير شباهت شگفتی هم با تفسير «جامعهء مدنی» از جانب آقای خاتمی، آنجا که آن را مساوی با «مدينه النبی» دانستند، می بينم. ايشان نيز عاقبت روشن کردند که وقتی در نطق های انتخاباتی خود از «جامعه مدنی» سخن می گفتند قصدشان بازگشت به صدر اسلام بوده است. و، همچنانکه ديديم، جريان روشنفکری دينی آقای دکتر سروش هم تازه می خواهد ما را به همان «صدر اسلام» که در «مدينه النبی» وجود داشت برگرداند
من، در پايان اين غوطه زدن مشکل، در يک سخنرانی بی در و پيکر و افطار زدهء سرشار از تضاد، بايد بعنوان يک نويسندهء پيرو به سکولاريسم از يکسو و معتقد به ضرورت دامن زدن به نوانديشی دينی، از سوی ديگر، گفته باشم که نوانديشی دينی مبتنی بر سکولاريسم تنها راه بارآور کردن اين نوانديشی ضروری و حياتی است. اما سکولاريسم اقتضاء می کند که همهء معضلات دينی در بيرون از قلمرو حکومت و سياست حل و فصل شوند و در اين کار دوم خردادی ها و مشارکتی ها و ملی ـ مذهبی ها و مجاهدين انقلاب اسلامی ها به کار نمی آيند. نوانديشی راستين دينی در عالم مصلحت انديشی های سياسی نمی گنجد و اگر هم نتيجه ای از آن حاصل شود، هيولائی بی شاخ و دم خواهد بود، که دين را کلاً از تنها جنبهء احتمالاً مفيد آن، که اخلاق باشد، خالی می کند



ادامه / بازگشت

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

وقتی که چیزی از درون و ریشه پوسید نمی توان بر شاخ و برگ هایش زندگی دمید. دین اسلام و هر دین تاریخ گذشته ای هر چقدر هم کامل بوده باشند امروزه کارآمد نیستند و دردی را دوا نخواهند بود. پس اینان بیهوده در تلاشند که دین را در خدمت انسان امروزی دربیاورند. با تشکر

11:53 PM  
Anonymous Anonymous said...

با تایید نظر امیر باید بگویم که براستی این همه اصرار بر حق بودن مسلمانان از چیست؟ مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید

7:47 AM  
Anonymous Anonymous said...

این افراد به ظاهر روشنفکر از خودشان نمی پرسند که آیا در مورد فرهنگ مردم و دانشجویان هم میتوان انقلاب کرد؟ از همین جا میشود به پوچی و بی منطقی افکار اینان پی برد. بعد از چند دهه تازه یاد گرفته اند که گاف بزرگی داده اند برای همین افرادی چون خاتمی و سروش آنرا از سر خویش باز میکنند و میگویند که در آن دخیل نبوده اند

11:52 PM  

Post a Comment

<< Home