B@rdia

We are entangled in a world of questions.We have to answer these questions,and this is the reason for the existence of human being.

Name:
Location: Canada

توانا بود هر كه دانا بود زدانش دل پير برنا بود

Winston Churchill: Personaly,I'm always ready to learn, although I do not always like being taught.-------- Thomas Edison: Nature is not merciful and loving, but wholly merciless, indifferent.--------Michael Jordan: I have failed many times, and that's why I am success.

Thursday, June 28, 2007

ورجاوند براستی ورجاوند شد


دکتر پرويز ورجاوند، شخصيت مبارز ملی، باستانشناس دلسوز، و فرهنگی ايراندوست ما ديده از جهان نکبت بار حکومت اسلامی بربسته و رفته است تا نامش در رديف نام آنانی که تا آخرين روز عمر پر برکت شان به ايران انديشيده اند، قرار گيرد. به که بايد تسليت گفت؟ به خانواده اش، به دوستانش، به همرزمانش و يا به همهء ملت ايران که فرزندی گرانقدر را از دست داده است؟ فکر می کنم همه بايد داغ عزيزی ديگر را به يکديگر تسليت دهيم
انقلاب که رخ داد مهندس بازرگان رسيدگی به امور وزارت فرهنگ و هنر را به او سپرد. می دانستم که کار کمرشکنی بر عهده اش گذاشته شده: پاسداری از فرهنگ و هنری ايرانی و ايرانی شده که حکومت اسلامی آمده بود آن را از بيخ و بن براندازد و چيزی جعلی و غير ايرانی را جانشين آن سازد. عمر کارش در آن سمت ديری نپائيد. در وزارت فرهنگ و هنر هم تخته شد تا به جای آن وزارت ارشاد اسلامی قد علم کند. ورجاوند را همين عشق به فرهنگ اصيل ايران به زندان هم انداخت و در آنجا کمرش واقعاً صدمه ديد و تا آخر عمر ناچار شد بر عصا تکيه کند و درد را همچون رفيقی دائمی بپذيرد
اما او بعنوان منتقد عمليات فرهنگی حکومت اسلامی هرگز خاموشی انتخاب نکرد و، در کنار فعاليت های سياسی، بعنوان يک چهرهء راستگوی فرهنگی در هر صدمه ای که بر آثار باستانی ما وارد شد هم از غصه ناليد و هم از سر درد فرياد برداشت
و از دو سال پيش هم، که مسئلهء نجات آثار دشت پاسارگاد پيش آمد، او از نخستين کسان بود که به اين مبارزهء فرهنگی پيوست و همچون مشاوری دلسوز و آگاه کمر خدمت به آن بست. در اين مدت بود که تفاوت او با بسيار کسان که سردوشی باستان شناسی بر شانه می زنند و خود را غمخوار ايران کهن می دانند روشن شد. در حاليکه باستانشنان ايرانی، چه در داخل و چه در خارج از ايران، از ترس از دست دادن موقعيت های خود، در مورد فاجعهء بلاغی و پاسارگاد سکوت کرده بودند و يا حتی وقيحانه بصورت توجيه کنندهء اعمال زشت سازمان ميراث فرهنگی در آمده بودند، او صدا بلند کرد، از خطرات گفت و، در داخل کشور، بعنوان مدافع پير ايران کهن پرچمدار مبارزه با زشت کاری های دستگاهی شد که عامداً می خواهد آثار پيش از اسلام ايران را از بين ببرد
در اين مدت اهل کذب و ريا، آنان که هرچه می گويند در عمل عکس آن را انجام می دهند، او را به اتهام نشر اکاذيب و تشويش افکار عمومی به بازجوئی های مکرر کشاندند. قرار بود همين دو هفتهء ديگر هم در دادگاه حاضر شود و به جرم دفاع از هويت و فرهنگ و هستی ايرانی «ما» به «آنها» حساب پس دهد
بايد بگويم، ببخشيد آقايان قاضی و بازپرس و دادستان اسلامی! اين بار اين مرغ از قفس شما پريد تا نامش را، همچون خدمتگذار صميم فرهنگ ايران، بر جان های همهء نسل های اکنون و آينده ايرانزمين، جاودانه کند. يقين دارم در سرزمينی که حکومتش از مرده ها بيشتر از زنده ها می ترسد، از اين پس نام پرويز ورجاوند، چون وجدان بيدار هر ايرانی ميهن دوست، خواب را از چشم مخالفان فرهنگ اصيل ايرانی خواهد ربود

Saturday, June 09, 2007

شاهنامه ای برای تمام فصول

تلویزیون جمهوری اسلامی پخش سریالی بنام چهل سرباز را آغاز کرده است که اگر از اهداف پشت پرده آن بگذریم کاری ارزشمند در راستای جانبخشی دوباره به تمدن و فرهنگ ایران است. این کار برگرفته ای هرچند نحیف از داستانهای آموزنده رستم و اسفندیار است ولی بدلیل بکارگیری واژه ها و آموزه های فرهنگ ایران و آیین بهی زرتشت، ارزشی دوچندان می یابد. بازیگران نام آوری در تن پوشِ تهمتنانِ شاهنامه به میدان آمده اند که پیشتر از این هم در این راه خوش درخشیده بودند. سخن از رویارویی پلیدی است و پاک سرشتی، فرسودگی و نوآوری، خامی و پختگی و بیش از همه بازگشتی به آیین و آموزه های راستین و همه گیر ایران باستان. امید است که آینده سرزمینمان بیشتر از پیش از خان رنگارنگ پهلوانان و شهریاران روشن شود